آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

آهی ش....(الهی شکر)

کافیست حرفِ تو باشد... هیچ واژه ای روی  پایش بند نمی شود راهش را میگیرد وُ....تا دوردست عطر تو پروانه می شود... سلام به دختر قشنگتر از ماهم... امشب شبِ آخریه که تو سال 92 خونمون هستیم یه طورایی توفیق اجباری ...تعطیلات ما خیلی زود شروع شد از 2جهت ناراحتم واسه اینکه به خاطر عمل کیسه صفرای مامان مهناز داریم میریم و اینکه باباجی تنها میمونه همین دیشب واسه خورشت بادمجونی که درست کرده بودم غصه میخورد که اکگه بری من تا کِی از این غذاها نمیخورم منو میگی فکر کن واسه خودم دلش تنگ نمیشه واسه خورشت بادمجون دلش تنگ میشه ...مردهای شکمو اما واسه شما خیلی دلش تنگ میشه گفته باشم امشب کلی باهات بازی کرد 4شبه پشت سر هم میبرتت شهر بازی و همش م...
23 بهمن 1392

♥ ♥ آدا،بعضی وقتا هم آتا♥ ♥

دوستت دارم و عشق تو از نامم می تراود مثل شیره ی تک درختی مجروح در حیاط زیارتگاهی... سلام دختر نازم...عشق کوچولوی مامان که دیگه داره واسه خودش خانمی میشه و من ... باور کن این چند روزها تا نگات میکنم موهاتو میبندم (قربونت برم که دیگه یک کمی اجازه میدی موهاتو ببندم)گریم میگره و باز شکر میکنم که هستم و لحظه های زندگیم رو با تو میگذرونم... آیسا جونی مامان کلمه ها و کارای جالبی بلد شدی اصلا باید یه فرهنگ لغت به نام آیسا درست کنم دا دو=دایی جون عاما=عمه اَنا=انار آماما=آمبولانس سَ سَ=سلام(همراه با تکون دادن سر) بَ بَ=بله با=باز کردن هر چیزی نفس مامان که اینقدر خوشگل نانای میکنه تا یه آهنگ شاد میاد زودی آیسا میاد وسط ...
19 بهمن 1392

دختر دارم چه دختری❤❤❤

دختر دارم چه دختری... چه دختر گُل به سری ستاره ی دامنِ شب خورشیدِ زیرِ روسری راه نمیره هنوز ولی کفش سگک دار میپوشه(شما راه میری نفسم) النگو دستش میکنه شالِ پولک دار میپوشه مو نداره زیاد ولی تِل داره و شونه داره توی دل مامان و باباش جوجه ی من لونه داره... سلام عشق کوچولوی من این شعر رو تقدیم به شما دختر نازم میکنم با هزارتا بوسه وقلب و... نفسم اینقدر شیرین شدی که مرتب از خدا به خاطر وجودت تشکر میکنم همش واست آیت الکرسی میخونم نکنه خودم چشمت بزنم آخه یه کارایی میکنی اصلا در حد بوندس لیگا اکثر حیوانات رو صداشونو در میاری صدای مرغ:گُ گُ صدای سنجاب»دستاتو به هم میمالی جدیدا هر چی میگم پشت سرم سعی ...
13 بهمن 1392

تقدیم به بهترین دوستم بی خداحافظی...

خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد...   خداحافظی دلیل، بحث، یادگاری، بوسه، گریه،... خداحافظی واژه نمی خواهد، خداحافظی یعنی در را باز کنی و چنان کم شوی از این هیاهو که شک کنند به چشمهایشان... به خاطره هایشان، به عقلشان، وسوال بَرِشان دارد که به خوابی دیده اند تو را تنها؟!! یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده...خداحافظی یعنی...زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری و دستِ آشناییت را پیش از دراز کردن در جیبهایت فرو کنی و رد شوی از کنار این سلامِ خانمان سوز... خداحافظی... "خداحافظ"نمی خواهد... پس بی خداحافظی برای یکی از بهترین دوستانم الهه ی عزیزم... بار اولی که اومدم ایلام ...
2 بهمن 1392
1